کاش!!!!!
کاش آرزوی داشتنت در حلقه دلتنگی ام
همچنان زهری کشنده بر دل رسوا نبود
کاش آرزوی بوسه ات امری محال
در میان آرزوهای هوسناکم نبود
کاش بوییدن آغوش گرمت ای حبیب
در تمام روز هایم حسرتی هرگز نبود
کاش وصلی آتشین در میان ما نبود
تا که پایانش این غم هجران نبود
کاش نمی چشیدم شیرینی لعل لبت
تا که تلخی روز جدایی ها نبود
کاش مست می وصلت نمی گشتم عزیز
تا که در روز هجرت آواره گی در پی نبود
کاش در چشم هایم دگر سویی نبود
تا که بعد دیدنت راه بگریختن نبود
کاش جز سوختن در انتظارت تا ابد
راه و رسمی اینچنین هرگز نبود
کاش می دانستم یکبار عاشقی در ساحلت
غرق خواهد کرد، هرکس را ز دریا یادی نبود
کاش کاش روز را با شب پایانی نبود
تا که ماه، بهر دزدیدن خورشید نبود
کاش دست هایم با تمنا باز بود
تا که خالی از عشق و ناز نبود
کاش در گوشم زمزه ی باد بود
تا که پژواکی از حرف آه نبود
کاش موهایم پریشان در مسیر باد بود
تا شانه شده از نوازش هایت نبود
کاش رگهایم جوی خون راه می انداخت
تا که چشمم از نبودت کاسه خونین نبود
کاش قلبم میتپید از بهر زندگی
تا پر تپش از لحظه دیدار نبود
کاش در دفتر عشقم، قلم مینوشت
هرچیزی که خنده دار بود
کاش هرگز غم، همسایه شادی نبود
تا که با یک مستانه این ماتم نبود
کاش عاشق تا ابد در بند نبود
تا که دیوانه فقط آزاد نبود