حماقت!!!

خیـــــلی حــــــرف اســـت
کـــه تـــو هـــر روز در گلـــویـــت
خـــاری کُشــــنده احســـاس کنـــی
بـــرای کســـــی کـــه
حتّـــی یـــک بـــار در عمـــرش
بـــه خـــاطـــرِ تـــو حتـــی بغـــض هـــم نکـــرده اســـت!

تو مهربان‌ترین‌شان بودی...!

من زخم‌های بی‌نظیری به تن دارم اما...
تو مهربان‌ترین‌شان بودی...
عمیق‌ترین‌شان...
عزیزترین‌شان...
بعد از تو آدم‌ها...
تنها خراش‌های کوچکی بودند بر پوستم...
که هیچ‌کدام‌شان...
به‌پای تو نرسیدند...
به قلبم نرسیدند...
بعد از تو آدم‌ها...
تنها خراش‌های کوچکی بودند
که تو را از یادم ببرند، اما نبردند...
تو بعد از هر زخم تازه‌ای دوباره باز می‌گردی
و هربار...
عزیزتر از پیش...
هربار عمیق‌تر....!

تو زخم كهنه مني كه هر چند وقت يكبار سر باز ميكني.....!