ای پریشانلیغا عاشق اورگیم " اوتلاناسان اوز ایاقینلا گلیب سالدیغین اوتدا یاناسان شوقه گلدین گینه زنجیره غمه باغلاناسان
نئچه مدتدی غمیندن گئجه لر یاتمامیشام گل آز آغلات منی" من هئچ کیمی آغلاتمامیشام
گوروم غم بولوت آتدا باشیوا قار توکوله دوردوغون یرده رقیبین لب یاریندان اوپه یاناسان تا گوره سن بیرده یانانلار نه چکیر سنین هجرینده اولان دیوانه بو عاشق نه چکیر
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 15:26 توسط tanha
|
تنهایی لحظه های پر آشوبم هی مشت بر این دقیقه ها می کوبم انگار همیشه رسم دنیا اینست: تو حال مرا بپرسی و... من خوبم!!!
سيه چشمي به كار عشق استاد! به من درس محبت ياد ميداد مرا از ياد برد آخـــر ولي من بجز او عالمي را بردم از ياد!!! (یادش بخیر)
هَرگآه صِدآےجَدیدے سَلآمـــ میکُــنَد تَپش قَلبـ میگیـــرَم مَن دیگــَر کِشــش خُــدآحآفظـ ـی نــَدآرَم مَرآ ببَخش کهـ جوآبـ سَلآمَتــ رآ نمیدَهَم . . . . مے گوینـد قِسمت نیست ـحِکمَت است ..! خدایـآ ... مـَن معنیِ قِسمت و حِکمَت را نمے دانم .. امـآ تـو معنےِ طاقَت رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟ سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد . . .!!! شعر هاي من ... تابلو اند... ! همه... نبودنت را ... تبليغ ميکنند ...!دست از شعرهاي من بردار نمي بيني شعرهام دست به دست مي چرخد بين اينهمه دستهاي نامحرم؟!.. رفتی و بی تو کوچه در انتظار عشق است رفتی و بی تو باران در ابر تیره ماندست رفتی و روزگاران بی تو چه پر ز دردست رفتی و خرمن دل بی تو هلاک عشقست بخاطر بسپار که زندگی همیشه بهار نیست روزی ابر خزان بر ان سایه می افکند و بهترین یار ها را از هم جدا میکند!!!
ای ماه نورسیده از چه خزان گزیدی؟ ای آفتاب دلها از ما چرا گذشتی؟ رو بر کدام دریا در کهکشان نمودی؟
از من مرنج ، ای رمز پریشانی ای راز تا همیشه ناگفته ای معجزه ی عیسایی ! از من مرنج ، کزین عشق جاودانی دانم ، که تو هیچ نمی دانی ... از من مرنج ، مرو ... ببین رنج شیدایی بنشین و بشکن تو این سکوت تنهایی!!! هنوز باورم نمی شود که رفته ای هنوز باورم نمی شود تو بوده ای که اینچنین غرور عشق را به پیش چشم من شکسته ای بمان ، بمان و با سرای خود وداع کن ...بمان!ببین شکوفه های بی بهار را ببین بلوغ کال لحظه های انتظار را خیـــــلی حــــــرف اســـت کـــه تـــو هـــر روز در گلـــویـــت خـــاری کُشــــنده احســـاس کنـــی بـــرای کســـــی کـــه حتّـــی یـــک بـــار در عمـــرش بـــه خـــاطـــرِ تـــو حتـــی بغـــض هـــم نکـــرده اســـت سالهاست منتظر اويم ...شايد به نگاهي ياد ما كند. ولي افسوس !! من تمنا کردم ، که تو با من باشی. و تو گفتی هرگز! پاسخی سخت و درشت... و مرا غصه این هرگز کشت!!! برای رسیدن به تو پا پیش گذاشتم خودم را قسمت کردم تو را سهم تمام رویاهایم کردم انصاف نبود تو که میدانستی! غم قفس به کنار ، آنچه عقاب را پیر میکند، پرواز زاغ های بی سرو پاست!!!... تو که میدانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت کردم پس چرا؟زاغها را به آسمان قفس دلم راه دادی؟! پس چرا؟زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی؟ برای خداحافظی خیلی دیر بود خیلی دیر ….!!! من آخر می روم.خیالت آسوده! اما به بند دلت میاویز رخت خاطره ام را ، گردباد فراموشی حرمت نمی شناسد........! به تو نرسيدم، اما خيلي چيزارو ياد گرفتم... ياد گرفتم به خاطر كسي كه دوستش دارم بايد دروغ نگم. ياد گرفتم هيچكس ارزش شكوندن غرورم رو نداره.
آخرین بـاری کـه از تـه دل بـرای رفـتـنـت گـــــریـه کــردم گـفـتـی: تـمـامـش کـن . . . از آن روز بـه احـتـرامـت ... چـنـان از تـه دل مـی خـنـدم کـه گــاهــی فــرامــوشـــم مـــیـشــود رفـــــتـــــه ای...!!! هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــ....ــــد ! بــعـضی از عـهـدهــا را روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ... .. حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ... شـکـسـتَنـشـان یـک آدم را مـی شـکند !!!!! دلم شکست؟! عیبی ندارد شکستنی ست دیگر لعنتی ، می شکند.... اصلا فدای سرت, قضا و بلا بود از سرت دور شد ...... اشکم بی امان می ریزد, مهم نیست!! آب روشنی ست... روزی دلم را به شکوه قصر دلت میهمان کردی... حالا که به حقارت کلبه ی تنگ تنهائیم راندی؛ عجیب دلتنگم! لااقل مگذار در وسعت این کویر تهی مانده _ به جدال با دیوار خوگیرم! رفتی و بی تو کوچه در انتظار عشق است رفتی و بی تو باران در ابر تیره ماندست رفتی و روزگاران بی تو چه پر ز دردست رفتی و خرمن دل بی تو هلاک عشقست ای ماه نورسیده از چه خزان گزیدی؟ ای آفتاب دل از من چرا گذشتی؟! رو بر کدام دریا در کهکشان نمودی؟ آرامشم تو بردی بر من چرا غروبی؟ کار دلم خراب است عشقت به روزگارست ای نازنین مه دل نامت چه برقرارست در عالم خیالم هر لحظه حاضری تو دانم که روز محشر راه تو برقرارست. اکنون که رفته ای من مانده ام و فریادهایی چند ... از حرف هایی که باید بودن تو بود حکم صریح و مطلق ماندن تو بود از حرف هایی که تنها آینه بود که آن را شنیده بود ! اکنون که رفته ای این حر فها ورازهای نگفته ، میان ما بر تار و پود سینه ام چنگ می زند دریغ ،دریغ...! نردبان دلم شکسته است،میشود برایم کمی دعا کنی؟ یا اگر خدا اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی؟راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته وشکسته است، میشود برای بیقرای دلم سفارشی به آن رفیق باوفا کنی؟؟؟؟؟ عشق مرگ نیست زندگی است ، سخت نیست عین سادگی است!!!عشق عاشقانه های باد و گندم است ، اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است.بعضــے از غــــم هـــ ا حل شدنـــے نیستند ، ته نشین میشوند ته ته قلبتــــــ گاهے با کوچکترین تلنگرے شـــــناور مے شــــوند و روزهاے آفتابیتــــ را ابرے میکنند این نوع از غم هـــ ا از بین نمیروند و دوباره رسوبـــــ میکنند ته قلبتـــــــ غیر قابلِ هضــــم شدن هستند ; باید یاد بگیرے در کنار این نوع از غم هــــ ا به آرامــے زندگے کنے و زندگـــــے شادے داشته باشے ..والا روزگارت سیاه می شود!!!قرارمان به بي قراري بود...با خيال كدامين قرار مانده اي تا بحال؟!هیچ وقت " بی خداحافظ " کسی را ترک نکن.. نمی دانی.. چه درد بدی است... پیر شدن در خم کوچه های انتظار....!!! دل کندن اگر کار آسانی بود فرهاد به جای بیستون دل میکند!!!!! دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی کاش میدیدم خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید . کاشکی میدیم . بی تو مردم . در میان بودن ها و نبودن ها همه فکر من این است که از کجا آمدن ها و به کجا رفتن هاست . این قطار سرنوشت کی به منزل میرسد ؟! به او بگویید : خیالش راحت ! شادیش را اشک می ریزم ... لازم نیست بلندتر بخندد.... خدا لعنت کند دل بیچاره ی من را .. نشستن پاي عشق قشنگترين زيارته مشكل و درد من فقط نداشتن سعادته يه شب نمي دونم چي شد رد شدي از تو خواب من از اون به بعد همش ميگم خوابم يه جور عبادته.... نمیدانم چقدر باید بگذرد تا من در مرور خاطراتم وقتی از کنار نام تو میگذرم تنم نلرزد، بغضم نگیرد...!؟ تا تو رفتی همه گفتند: از دل برود هر انکه از دیده برفت .وبه ناباوری و غصه من خندیدند .اه ای رفته سفر کرده که دگر باز نخواهی برگشت .کاش می امدی و میدیدی.که در این عرصه دنیای بزرگ چه غم الوده جدایی هایست وبدانی که… از دل نرود هر انکه از دیده برفت
سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟
«تنهایی و رسوایی » ، « بی مهری و آزار » ای عشق ،
ببین من چه کشیدم تو چه کردی ؟! هنگامی که رودخانه ایی از عشق جاری است برای شنا کردن تقلا نکنید..به سادگی اجازه دهید رها شوید و شناور به پایان رودخانه برسید ..هیچ تکنولوژی پیشرفته ایی ..قایق موتوری یا جت اسکی شما را به آنجا نمیرساند.. قديما وقت خواب ستاره هارو ميشمردم كه زودتر بخوابمو خوابتو ببينم الان خيانتاتو كه ميشمرم ........شب چقدر طولاني شده ! من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟
می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی
بعد از این ، مرگ ، نفسهای مرا می شمرد
فقط از این نگرانم ، که تو تنها بشوی سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید مانند گلی که در بهار روئیده پس به نـام زندگی هرگـز مگــــو هرگـز... این چرندیات که مینویسم و کَسی نمیخواندشان .. همه شان برای روز مباداست .. وقتی بیایی این هارا پرت میکنم جلویت .. تا بدانی که چه میگذشت وقتی نبودی... سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟!!! یادت باشد گفتی جبران مي كنم... گفتم كدام را ؟ عمررفته را؟ روح شكسته را؟ دل مرده اما تپنده را؟... حالا من هيچ م !!! وقتی تو نیستی ...
شادی کلام نامفهومی ست ! و " دوستت میدارم " رازی ست که در میان حنجره ام دق میکند و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟! اینجا که ساعت وآیینه و هوا ... به تو معتادند ...!