بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم
بگذار یک بار دیگر عاشق شوم و پا برهنه در آسمان راه بروم
این هوای دم کرده را کنار بزن !
بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور !
دستی به صدای خسته ام بکش !
بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم !
بی تو به سفر نخواهم رفت . نگاه تو در هیچ چمدانی جا نخواهد گرفت
بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد و
کسی ترانه هایم را در چهارراه خاطره زمزمه نخواهد کرد
بگذار کلمات مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم .
بگذار قبل از اینکه آخرین سیب بر زمین بیفتد نام تو را یاد بگیرم
بی تو بیدار نخواهم شد و صورتم رادر رودخانه های عاشق نخواهم شست .
بی تو گیتارها گنگ خواهد ماند و بوته های نعناع خشک میشوند ...
بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم
آنگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر خاطرات تو :
دلم خسته شد از بی همزبانی
مبادا بگذرد فصل جوانی
بگذار برای تو برای تو بمانم
برای من برای من بمانی ...