کجایی؟؟؟
من عاشق ترین آفتابگردان مزرعه عشق بودم
که نیازم به آفتاب نگاهت بود
به هر سو که می چرخیدی
آرام آرام می چرخیدم
و با هر چرخشم با صبوری افکارت را می دزدیدم
از خود می مردم و در قلب تو
که به فراخنای هستی است
ذره ذره جای می گرفتم
و در زیر پلکهای مهربانت تصویر زیبایی و معصومیتم را
تا ابد حک می کردم
و من عاشق ترین ... بی پرواترین ... تنهاترین
!آفتابگردان مزرعه عشق بودم
... که یک نگاهت را به عالمی نفروختم
محبوب من. معصوم من. رویای من کجایی ........؟.
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۹ ساعت 14:3 توسط tanha
|