اشک من شب تا سحر از دیده خونبار، بار

همچو اشک افتاده از چشم بت اغیار، یار

اه من امشب سرای سینه را ویرانه کن

اشک ریزان امشبم تا صبح دم بیدار، دار

گر بسازندم زتار زلف آن دلدار، دار

گویم ای سرو خرامان امشبم بر دار، دار

عشق تو بر عاشقت غم آنچه باید داد، داد

خانه ام ویران تو کردی خانه ات آباد، باد

خانه ات آباد تا در خانه ویران خود

از تو در مستی کنم با ناله وفریاد، یاد