نگران نباش گلم
حالم من بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از غم نامردمی پشتم شکست
+ نوشته شده در یکشنبه دوم آبان ۱۳۸۹ ساعت 8:48 توسط tanha
|
تنهایی لحظه های پر آشوبم