غلط کردم......
اشتباه کردم قلبم را به تو دادم ، دل بستم به تو و عهد عشق را با تو بستم
اشتباه کردم آن روز که به تو گفتم به قلب من خوش آمدی
اشتباه کردم اسیرت شدم ، دلتنگت شدم و به انتظار تو نشستم .
چه زود مرا از یاد بردی و فراموش کردی ؟آه!
چه زود رفتی و دل به غریبه ای دیگر سپردی.
چه زمانه بی وفایی شده ، قلب من چه ساده و تنها شده.
اشتباه کردم که برایت از عشق گفتم ، چه با شور و شوق گوش میکردی حرفهایم را و میگفتی حرفهایم شیرین است ، صدایم دلنشین است.
چه با اراده فریاد زدی که دوستم داری ، پس کجاست آن قلب مهربانت؟
اشتباه کردم رویای شیرین عشق را در خیالم با تو دیدم ، و عکس تو را در کنار عکس خودم نقاشی کردم.
اشتباه کردم برایت نامه عاشقانه نوشتم ، تو هنوز نخوانده ، آن را پاره پاره کردی.
پس کجاست آنهمه قول و قرار؟ هنوز ان نامه هایت را نگه داشته ام و چند وقتی را با انان به گریه میگذرانم
آری گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن ، گناه خویش را میپذیرم
و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم.
پشیمانم ، پشیمان از اینکه چرا حرفهای دروغین تو را باور کردم ، لبخند زدم و با تنهایی خداحافظی کردم.
حالا تو به من لبخندی تلخ زدی و دستهای بی وفایت را از دور تکان داد و گفتی خداحافظ برای همیشه .
میدانستم این عشق سرانجامی ندارد، میدانستم تو نیز مثل همه بی وفایی.
پس خداحافظ برای همیشه. خدایا گناه من چیست؟؟؟؟معصومم دارم آتیش میگیرم تو که در عالم واقعیت مرا آتش زدی و رفتی در عالم خیال من چه میکنی؟در خواب من دنبال چه میگردی؟!تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است طنین شعرنگاه تودرترانه من! تونیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو درباغ بیجوانه من! چراغ،آیینه ،دیوار بی تو غمگینند.تونیستی که ببینی بادیوار به مهربانی یک دوست ازتو میگویم.تونیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب میشنوم و غافلی ازاینکه نمیدانی دوستت دارم ....
اشتباه کردم آن روز که به تو گفتم به قلب من خوش آمدی
اشتباه کردم اسیرت شدم ، دلتنگت شدم و به انتظار تو نشستم .
چه زود مرا از یاد بردی و فراموش کردی ؟آه!
چه زود رفتی و دل به غریبه ای دیگر سپردی.
چه زمانه بی وفایی شده ، قلب من چه ساده و تنها شده.
اشتباه کردم که برایت از عشق گفتم ، چه با شور و شوق گوش میکردی حرفهایم را و میگفتی حرفهایم شیرین است ، صدایم دلنشین است.
چه با اراده فریاد زدی که دوستم داری ، پس کجاست آن قلب مهربانت؟
اشتباه کردم رویای شیرین عشق را در خیالم با تو دیدم ، و عکس تو را در کنار عکس خودم نقاشی کردم.
اشتباه کردم برایت نامه عاشقانه نوشتم ، تو هنوز نخوانده ، آن را پاره پاره کردی.
پس کجاست آنهمه قول و قرار؟ هنوز ان نامه هایت را نگه داشته ام و چند وقتی را با انان به گریه میگذرانم
آری گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن ، گناه خویش را میپذیرم
و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم.
پشیمانم ، پشیمان از اینکه چرا حرفهای دروغین تو را باور کردم ، لبخند زدم و با تنهایی خداحافظی کردم.
حالا تو به من لبخندی تلخ زدی و دستهای بی وفایت را از دور تکان داد و گفتی خداحافظ برای همیشه .
میدانستم این عشق سرانجامی ندارد، میدانستم تو نیز مثل همه بی وفایی.
پس خداحافظ برای همیشه. خدایا گناه من چیست؟؟؟؟معصومم دارم آتیش میگیرم تو که در عالم واقعیت مرا آتش زدی و رفتی در عالم خیال من چه میکنی؟در خواب من دنبال چه میگردی؟!تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است طنین شعرنگاه تودرترانه من! تونیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو درباغ بیجوانه من! چراغ،آیینه ،دیوار بی تو غمگینند.تونیستی که ببینی بادیوار به مهربانی یک دوست ازتو میگویم.تونیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب میشنوم و غافلی ازاینکه نمیدانی دوستت دارم ....
آری من همان تنهای تو هستم که قبل از تو نیز تنها بودم!!!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 19:44 توسط tanha
|