بدون من...
جــامــانده ام ، تو رفته ای امـّـا بدون من
بـَُردی تـمــام زنـدگــــی ام را بدون من
تو رفـتــه ای و پشت سرت آب می شـوم
روشن تر است صبـح تو ، فــردا بدون من
تنهــا به فکر رفتن از این شـهــر بودی و
اصــلاً مـهــم نبود که بـا ... یـا بدون من
عــادت چـقــدر زود مـرا از دل تو شست
خــو کـرده ای به چـرخش دنیا بدون من
گفتی نمی روی به بهشتی که بی من است
حـــالا نشستـه ای لـب دریـــا بدون من
بـــاور نـمی کـنـم که بخواهی برای خود
دنیـــای سبــزِ مخملـی ات را بدون من
ایـن جــاده ها که از تو مرا دور کرده اند
از مـن گــرفـته اند تـو را تـــا بدون من –
دور از نـگــاه مضطـربم عـاشقت کنند ...
خوش بـاش تا همیشه و هرجا بدون من
+ نوشته شده در دوشنبه نهم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 8:57 توسط tanha
|