تک درخت دلم سوخت بگذار جنگل بسوزد
تو ميري و من فقط نگات ميكنم تعجب نكن كه چرا گريه نميكنم بي تو يه عمر فرصت برا گريه كردن دارم ....
هيچ وقت فكر نمي كردم نزديكترين كسم با من غريبه بشه و من برا جويا شدن حالش به غريبه ها پناه ببرم . هيچ وقت فكر نمي كردم سرنوشت اينقدر بي رحم باشه . هميشه فكر مي كردم شكست تو عشق فقط افسانست و تو قصه هاست . تنها راهي كه برا گفتن حرفهام به تو مونده فقط اينه كه بيام و حرفامو تو وبلاگم بنويسم به اميد اينكه بياي و بخوني يعني تنها خواهشي كه ازت دارم اينه كه حداقل بياي و اينا رو بخوني...
روزگار به دو کفه ترازو تقسیم میشود و این ترازو نیز در شانه من سنگینی میکند زیرا در یک کفه سوگواری نشانه ایت ودر کفه دیگر دروغ رو یا هایت را به دوش میکشم . ترازوهایت را از شانه هایم بردار
بگذار به بی وزنی برسم و از خوابهایم هجرت کن بگذار تا به درد خویش بسوزم و بسازم
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 0:41 توسط tanha
|