در رویاهایت جایی برایم باز کن
جایی که عشق را بشود
مثل بازی های کودکی
باور کردخسته شدم از بی جایی ...
 
روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند و دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که غم دل خورده است یا سم
انقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز میلاد همان روزی که عاشق شده بود
عشق با لحظه میلاد برابر شد و رفت