غم را میان اشکهایم، میان اشکهایی که به تلخی از چشمانی خسته از اشک ، جاری می شود
ببین و لحظه ای پلکهایت را بر هم گذار.
شاید در این لحظه ی کوتاه دلنگران قلب خسته ام شدی،
قلبی که دیگر از طپیدن در سینه ی سراسر غم من خسته است.
شاید دلنگران چشمهایم شدی،
چشمهایی که از چشم دوختن به ساعت و شمردن ثانیه های تلخ عمر خسته اند.
و شاید دل نگران من شدی،
منی که با هر نفس نام زیبای تو را بر زبان می آورم،
منی که قلبم را به چشمان  زیبایت سپردم.
 
به اشکهایم بنگر
 
دلنگرانم شو
 
شاید به یادم افتادی و لحظه ای قلبت برای من طپید
 
و شاید احساس زیبایت حکم به یادی از من کرد.